اصطلاحات عاشورایی شروع شده با «د»
تاريخ : شنبه 7 / 9 / 1391برچسب:, | 8:1 AM | نویسنده : امید

دارالاماره

مقر استاندار و فرماندار، خانه امير، حاکم نشين، ارگ، ارگ حکومتي.در شهرهايي که امير و حاکم آنجا حضور داشت، اغلب کنار مسجد جامع شهر، مقر امارت و قصر حکومتي ساخته مي شد، تا براي اقامه نماز جمعه و ايراد خطبه، فاصله اي نباشد.در کوفه محل استقرار ابن زياد را دار الاماره مي گفتند و مجالس عمومي را در مسجد جامع برگزار مي کردند.اسراي اهل بيت را در کوفه وارد آن مجلس عمومي ساختند و آن گفتگوها ميان ابن زياد و عترت طاهره پيش آمد.در همين قصر که نامش «طمار» بوده، مسلم بن عقيل و هاني را به دستور ابن زياد شهيد کردند.
ساختمان دار الاماره کوفه، بعنوان قديمي ترين بناي دولتي در اسلام، به دست سعد بن ابي وقاص انجام گرفت. «آثار کوفه قديم، از جمله دار الاماره از بين رفته و تنها بقايايي از مسجد جامع وجود دارد.اداره آثار باستاني عراق، با تلاشهاي زياد، پايه هاي آن را با حفاريها پيدا کرد. علايم نشان مي دهد که دار الاماره، چهار ديوار به طول 170 متر داشته که ارتفاع متوسط آن 14 متر بوده و هر ديوار از ضلع خارجي به 6 برج نيم دايره متصل بوده وفاصله هر برج با ديگري 24 / 60 متر و ارتفاع آنها حدود 20 متر بوده است.بناي محکم قصر و نوع مهندسي آن، دار الاماره را از هجوم خارجي مصون مي داشته است.کنار برخي درهاي اصلي آن نيز اتاقهايي بعنوان زندان و مطبخ بوده است.» (1) .

پاورقي

(1) حياة الامام الحسين بن علي، ج 2، ص 357 (پاورقي).

دارالخلافه

در پايتخت حکومت، قصري که محل سکونت خليفه بود، دار الخلافه گفته مي شد، جاي اقامت پادشاه.به خود شهري هم که خليفه يا پادشاه در آنجا بود، دار الخلافه گفته مي شد.دار الحکومه هم به همان معني بود.
يزيد، پس از کشتن امام حسين «ع » و به اسارت در آوردن اهل بيت او، براي به رخ کشيدن اين پيروزي به مردم بار عام و اذن عمومي داد و قصر پر از جمعيت شد.آنگاه اسراي اهل بيت را که با طناب، آنان را به هم بسته بودند، با وضعي اهانت آميز وارد مجلس يزيد کردند. (1) دار الخلافه يزيد، نزديک مسجد جامع دمشق بوده است.

پاورقي

(1) حياة الامام الحسين بن علي، ج 3، ص 376.

داوري شيرازي

محمد متخلص به داوري، سومين پسر وصال از شاعران قرن سيزدهم هجري است. وي مدتي در تهران بسر برده و به سال 1282 ه. ق در شيراز به بيماري دق درگذشت و در بقعه ي شاهچراغ شيراز مدفون گرديد.
او در رثاي سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام و ياران
گرانمايه اش اشعار پر سوز و گداز بسياري سروده است .

داوود بن طرماح

از اراتمندان و ياران باوفاي اهل بيت: و از اصحاب امام حسين عليه السلام در روز عاشوراست. نام شريفش در شمار شهداي عاشوراي حسيني قرار گرفته است. در زيارت ناحيه و رجبيه نام او چنين آمده است: «السلام علي داود بن الطرماح...». امام حسين عليه السلام وقتي اصحابش جملگي شهيد شدند با سلام و سپاس نام بزرگان آنها را مي برد، از جمله نام داود بن الطرماح را ذکر فرمود. او نيز پس از مقاتله سخت با دشمن به شهادت رسيد.

داوود حلي

سيد داوود بن داوود حسيني حلي، عموي سيد حيدر، شاعر و اديب مشهوري بوده است.
اين اديب گرانمايه در رثاي امام حسين عليه السلام و اصحاب باوفايش اشعاري دارد که گوشه اي از آن در اين جا ذکر مي شود:
يا أمة لمحمد
                 في الآل لم يرعوا ذمامه
قتلوا الحسين بکربلا
        ء و لم تخالطهم ندامه
و رضيعه قبل الفطام
         رأي بسهمهم فطامه
قد أضرموها فتنة
             عميا الي يوم القيامة
اي مردم، حق محمد صلي الله عليه و آله و خانواده ي او را مراعات نکردند.
حسين عليه السلام را در کربلا شهيد کردند و از اين کار پشيمان نشدند.
فرزند شير خوارش را قبل از اين که از شير گرفته شود با تير از شير گرفتند.
آتش فتنه اي را افروختند که تا قيامت خاموش نمي شود.

داوود دمشقي

در زمان قيام مختار بن ابوعبيد ثقفي، عليه نيروهاي ابن زياد از هواداران ابن زياد بود. وي فرد قدرتمندي بود که کسي را ياراي مقابله با او نبود. سرانجام وي به دست يکي از افراد شجاع سپاه مختار به هلاکت رسيد. جريان به هلاکت رسيدن وي چنين بود:
در ميان ارتش شام مردي شجاع به نام: «ابن ضبعان کلبي» بود، او وسط ميدان آمد و فرياد زد: «يا شيعه المختار کذاب يا شيعة ابن الاشتر المرتاب» اي پيروان مختار کذاب و اي پيروان فرزند اشتر گمراه جلو بياييد. و آن مرد در حالي که در ميدان گرد و خاکي به وجود آورده بود اين رجز را مي خواند:
انا ضبعان الکريم المفضل
              من عصبة يبرون من دين علي           کذالک کانوا في الزمان الاول
من فرزند ضبعان بزرگ و بزرگوارم از خانواده اي که از دين علي بيزارند و از قديم بر اين عقيده استوار بوده اند.
در اين جا مردي از يلان لشکر ابراهيم، جلو آمد و در مقابل آن مرد خبيث شامي ايستاد، اين مرد «احوص بن شداد» از طايفه ي حمدان و از شيعيان مخلص و شجاع عراق بود. وي با فريادي بلند در جواب آن مرد هتاک شامي اين رجز را خواند:
انا بن شداد علي دين علي
               لست لعثمان بن اروي بولي
لاصلين القوم فيمن يصطلي
               بحر نار الحرب حبشي تنجلي
من فرزند شدادم که بر دين علي مي باشد و از عثمان فرزند «اروي» بيزارم.
امروز، چنان بر گروهي که جلوي من بيايند ضربت خواهم زد تا آن وقتي که آتش جنگ زبانه مي کشد.
ابن شداد، سپس خطاب به آن مرد شامي گفت: «خودت را معرفي کن».
مرد شامي با غرور و نخوت گفت: نام من «منازل الابطال» يعني کوبنده پهلوانان است.
احوص در جواب او گفت: خوب نام من نيز «مقرب الارجال» يعني نزديک
کننده مرگ است و چنان حمله اي به آن مرد شامي کرد و ضربتي بر او فرود آورد که وي را نقش بر زمين ساخت و او را به درک واصل نمود.
سپس فريادش به «هل من مبارز»: آيا مبارزي هست که با من روبرو شود بلند شد که يکي از سران شام به نام «داوود دمشقي» در مقابل او آمد و اين رجز را خواند:
انا بن قاتل في الصفينا
              قتال قرن لم يکن غبينا
بل کل فيها بطلا جرونا
               مجربا لدي الوغي کمينا
من فرزند کسي هستم که در جنگ صفين جنگيده است، جنگ جنگاوري پيروز بلکه با هر قهرماني درگير شده ام که در هنگام نبرد داراي تجربه بوده است.
احوص پاسخ رجز آن مرد را چنين داد:
يابن الذي قاتل في الصفينا
            و لم يکن في دينه غبينا
کذبت قد کان بها مغبونا
                مذبذبا في امره مفتونا
لا يعرف الحق و لا اليقينا
             بوس له لقد مضي ملعونا
اي فرزند کسي که در جنگ صفين جنگيده است و مدعي است که در دين و عقيده خودش ضعيف نبوده است.
دروغ گفتي، بلکه ضعيف بوده و پابرجا نبوده و در کارش فريب خورده است که نه حق را مي شناسد و نه بر يقين است بدا بر او که ملعون رفت.
سپس اين دو به يکديگر حمله ور شدند و اين بار نيز احوص با ضربتي جانانه اين مرد شامي را به قتل رساند و با پيروزي به لشکرگاه خود بازگشت.

دختر سه ساله

دختر سه چهار ساله ابا عبدالله الحسين «ع » که در سفر کربلا همراه اسراي اهل بيت بوده و در شام، شبي پدر را به خواب ديد و پس از بيدار شدن بسيار گريست و بي تابي کرد و پدر را خواست.خبر به يزيد رسيد.به دستور او سر مطهر امام حسين «ع » را نزد او بردند و او از اين منظره بيشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل اقامت موقت اهل بيت بود) جان داد. (1) البته درباره اين دختر و شهادتش، ميان مورخين نظر واحدي وجود ندارد.
خردسالي اين دختر و عواطفي که نام و يادش و کيفيت جان باختنش و مدفن او بر مي انگيزد شگفت است و شيعيان به او علاقه خاصي دارند.محل دفن او کنار يک بازارچه قديمي و با فاصله از مسجد اموي در دمشق قرار دارد و چندين بار تعمير شده است.آخرين تعمير و توسعه در سال 1364 شمسي از سوي ايران آغاز شد و پس از چند سال به پايان رسيد. (2) اينک حرمي بزرگ و باشکوه براي آن دختر خردسال بزرگوار وجود دارد که زيارتگاه دوستداران اهل بيت است.
از بهر ياد بود از اين نهضت بزرگ
                  در شهر شام، دخترکي را گذاشتيم
تا دودمان دشمن ظالم فنا شود
                   آنجا رقيه را به حراست گماشتيم

پاورقي

(1) کامل بهايي، ص 179، منتهي الآمال، 437.
(2) شام سرزمين خاطره‏ها، ص 111.

درخت سدر

در دوره هارون الرشيد، اطراف قبر امام حسين «ع » خانه ها و بناهايي احداث شده بود درخت سدري وجود داشت که هم نشانه اي براي زائران و مسافران بود و هم سايه باني برايشان. به دستور هارون آن درخت را قطع کردند.اين حادثه پيش از تخريبهايي بود که در عصر متوکل چندين نوبت نسبت به قبر سيد الشهدا «ع » انجام گرفت. (1) نيز نقل شده که موسي بن عبد الملک، دستور به قطع آن درخت داد.در حديثي هم از پيامبر نقل شده است که سه بار فرمود: «لعن الله قاطع السدرة ». (2) خداوند لعنت کند قطع کننده درخت سدر را.تا زمان هارون الرشيد مردم نمي دانستند معناي اين حديث چيست و به چه جنايتي اشاره دارد.جرير بن عبد الحميد از مردي از اهل عراق که آمده بود، پرسيد، چه خبر؟ وقتي او خبر تخريب قبر امام و قطع درخت سدر را گفت، جرير دستانش را بلند کرد و گفت: الله اکبر!حديثي از پيامبر روايت شده که قطع کننده سدر را لعن نموده است، ولي تا امروز معنايش را نمي فهميديم.قصد او تغيير موضع قبر حسين «ع » است تا مردم ندانند قبرش کجاست. (3) .

پاورقي

(1) تاريخ الشيعه، محمد حسين المظفري، ص 89.
(2) مناقب، ج 4، ص 64.
(3) همان، 63، بحار الانوار، ج 45، ص 398.

درسهاي عاشورا

حادثه عاشورا، بي شک از عظيمترين رخدادهايي بود که در تاريخ بشري موجي عظيم پديد آورد و مسلمانان و غير مسلمانان را با ارزشهاي متعالي و مفهوم حيات هدفدار آشنا ساخت و انگيزه هاي مبارزه براي حفظ کرامت انسان و نفي سلطه ستم را در انسانها ايجادکرد، يا تقويت نمود.هر اندازه که مسلمانان و انسانها با درسهاي نهفته در آن حرکت خونين و عميق آشناتر شده، از آن بهره برده اند، به همان ميزان عزتمند و بزرگوار زيسته و پايه هاي حکومت طاغوتها را لرزانده اند.درسهايي که از عاشورا مي توان گرفت، در سخنان امام حسين «ع » و يارانش، عملکرد و روحيات آنان، تاثير آن واقعه در فکر و زندگي مسلمانان و ماندگاري آن حماسه و آثارش در طول زمان نهفته است و کسي که بدقت در مجموعه اين واقعه بنگرد، با اين درسها آشنا مي شود. (1) در اين فرهنگنامه، در ذيل عنوانها و مدخلهاي متعددي به شکلهاي گوناگون به اينگونه درسها و آموزشهاي عاشورايي اشاره شده است.از جمله به اين موضوعات مراجعه شود: آثار و نتايج نهضت عاشورا، آزادگي، اهداف نهضت عاشورا، ايثار، بصيرت، بلا و کربلا، تاکتيکهاي نظامي تبليغي، جهاد، رمز جاودانگي عاشورا، زندگي، زيارت، شعارهاي عاشورا، شهادت طلبي، شيعه امام حسين «ع »، عاشورا در نظر ديگران، عاشورا و امر به معروف، عاشورا و سقيفه، صبر، علي الاسلام السلام، فتح، فتوت، فرهنگ عاشورا، فوز، قرباني، کل يوم عاشورا، ماهيت قيام کربلا، مدايح و مراثي، نماز، نهضت يا شورش، وارث، وفا، هجرت، هل من ناصر، هيهات منا الذله، يا فتح يا شهادت، يا ليتنا کنا معک و... برخي عنوانهاي ديگر:

پاورقي

(1) در اين زمينه، به اثر ديگر مؤلف (پيامهاي عاشورا، نشر مرکز تحقيقات سپاه پاسداران) مراجعه شود که به شکل مبسوط به درسها ، پيامها و عبرتهاي عاشورا پرداخته است.

دروازه ساعات

نام يکي از دروازه هاي ورودي دمشق، که اسراي اهل بيت را از آنجا وارد شهر کردند، همراه سر مطهر امام حسين «ع ».در حالي که مردم به شادماني و پايکوبي و طبل زني مشغول بودند.نام آن دروازه «باب ساعات » بود. (1) آن دروازه، يکي از دروازه هاي شرقي آن شهر بود که راه حلب و کوفه به اين دروازه ختم مي گرديد.هنگامي که اسيران به دروازه شام رسيدند، از شدت ازدحام جمعيت و مانور لشکر بني اميه، ساعتها قافله اسرا در کنار دروازه شام توقف کرد.لذا شيعيان اين دروازه را «باب ساعات » ناميدند.
در عصر حاضر، باب ساعات را «باب توما» مي نامند و آثاري از اين دروازه قديمي باقي مانده است و امروزه باب توما از محله هاي مسيحي نشين شهر دمشق است و نسبت به نقاط ديگر شهر، از هم پاشيده تر و کثيف تر به نظر مي رسد. (2) .

پاورقي

(1) بحار الانوار، ج 45، ص 128.برخي هم علت نامگذاري را وجود ساعتي مخصوص بر سر در آن دانسته‏اند (نفس‏المهموم، ص 241).
(2) دايره المعارف تشيع، ج 3، ص 12. (به نقلي، توقف سه ساعته آنان يکي از درهاي قصر بود و به آن‏ «باب الساعات‏» گفتند.رياض القدس، ج 2، ص 294 به نقل از منتخب طريحي).

دريد

نام پرچمدار سپاه عمر سعد در روز عاشورا است.

دستان بريده

يا دستهاي قلم شده.منظور دو دست علمدار کربلا اباالفضل «ع » است که چون روز عاشورا براي آوردن آب به خيمه ها، به سوي فرات رفت، در درگيري با کمين نيروهاي دشمن، ابتدا دست راستش از کار افتاد و با رجز «و الله ان قطعتموا يميني...» مي کوشيد تا آب را به خيمه ها برساند. دست چپش هم قطع شد.وي به رجز و مبارزه ادامه داد تا به شهادت رسيد.در مرثيه ها براي بي دستي علمدار رشيد عاشورا، جايگاه خاصي است و از زبان حال مادرش «ام البنين » هم نوحه ها خوانده مي شود.
کاش مي گشتم فداي دست تو
            تا نمي ديدم عزاي دست تو
خيمه هاي ظهر عاشورا هنوز
                تکيه دارد بر عصاي دست تو
از درخت سبز باغ مصطفي
                  تا فتاده شاخه هاي دست تو
اشک مي ريزد ز چشم اهل دل
            در عزاي غم فزاي دست تو
يک چمن گلهاي سرخ نينوا
                 سبز مي گردد به پاي دست تو
درشگفتم از تو اي دست خدا
               چيست آيا خونبهاي دست تو؟ (1) .

پاورقي

(1) صادق رحماني.

دسته هاي عزاداري

دسته: گروهي از مردم که در جايي گرد آيند و يا با هم حرکت کنند و کاري را انجام دهند. گروهي که با تشريفات خاصي در خيابانها و کوچه ها حرکت مي کنند و با هم اشعاري خوانند، براي اقامه عزاداري سيد الشهدا و ائمه ديگر. (1) حرکتشان بصورت سينه زني يا زنجير زني است. رواج آن بيشتر در عصر صفويه شکل گرفت.
اينگونه دستجات، براي خود نشانه و علامت و توغ و پرچم مخصوص و گاهي نام ويژه اي داشته اند و با نوعي سازماندهي مردمي در ايام عاشورا و روزهاي ديگر به سوگواري مي پرداختند.اين مراسم، بويژه در عراق و شهرهايي چون نجف و کربلا، ريشه دارتر بوده است. مرحوم کاشف الغطاء مي نويسد: «آغاز بيرون آمدن دسته هاي عزاداري براي سيد الشهدا، پيش از هزار سال، در زمان «معز الدوله » و «رکن الدوله » بود، که دسته هاي عزاداران در حالي که براي حسين «ع » ندبه مي کردند و شب، مشعلهايي به دست داشتند، بغداد و راههايش يکباره پر از شيون شد... اين در قرن چهارم بود.و اگر بيرون آمدن اين موکبها در راهها نبود، هدف و غرض از يادآوري حسين بن علي «ع » از بين مي رفت و ثمره فاسد مي شد و راز شهادت حسين بن علي «ع » منتفي مي گشت.» (2) .
«موکب » يا «مواکب حسيني » نيز به همين حرکتهاي جمعي بصورت عزاداري و پيمودن راهي با حالت عزا گفته مي شود که در عراق، بويژه در ايام اربعين رواج و شور بيشتري دارد.در روزهاي تاسوعا و عاشورا نيز در همه شهرها و روستاهاي شيعه نشين رواج دارد.برخي از اين دسته ها، تاريخچه اي طولاني و گاهي مثلا چند صد ساله دارد (مثل دسته «طويرج » در کربلا) که در نسلهاي پياپي، سنتهاي خويش را حفظ مي کنند. (3) .
دسته هاي عزاداري، نوعي تشکل و سازماندهي را تمرين مي دهد که بر محور امام حسين «ع » است.اين دسته ها و هيئتها، در افراد احساس مسؤوليت و شخصيت و اعتماد به نفس را تقويت مي کند و به آنان نظم و نظام مي بخشد، آن هم با محتوايي مقدس و آدابي خالصانه و عاشقانه و بدون حاکميت زور و اعمال قدرت.

پاورقي

(1) فرهنگ فارسي، معين.
(2) المواکب الحسينيه، محمد حسين کاشف الغطاء، ص 15، (چاپ 1345 ق، نجف).
(3) در زمينه تشکلها و اهداف دسته‏هاي عزاداري حسيني از جمله ر.ک: «المواکب الحسينيه، مدارس و معسکرات‏» از: سامي البدري، ص 34.

دشت كربلا
قبله ي اهل حقيقت کربلاست
             کربلا، او قبله اهل ولاست
گر چه دارد کعبه، مروه با صفا
              ليک، کي دارد مناي کربلا؟
کعبه را گر زمزم است آب حيات
            کربلا را آب خضر آمد فرات
رو نما عارف، صلات رکعتين
                      در خم ابروي محراب حسين
«کربلا»، مدفن سيد الشهداست، سرزميني که عظيمترين حماسه خدايي بشر، درعاشوراي سال 61 در آن اتفاق افتاد و موجش سراسر تاريخ و پهنه جهان را فرا گرفت.
خاک آن، بوي خون مي دهد و تربت کربلا مقدس و الهام بخش است و در فضيلت آن، روايات بسياري نقل شده است. (1) .
امام علي «ع » پس از جنگ صفين، هنگام عبور از کربلا همراه برخي همراهان، چشمانش پر از اشک شد و فرمود: اينجاست محل فرود آمدنشان... و اينجاست شهادتگاه عاشقان بي نظير که در گذشته و آينده، نمونه ندارند: «... مصارع عشاق شهداء لا تسبقهم من کان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم...» (2) و به همين خاطر، «کربلا» سمبل ايثار و جانبازي و شهادت طلبي و شوق و شور حماسي شناخته شده است و در طول تاريخ نيز، کانون عشقهاي برتر بوده و همچون مغناطيسي، دلهاي مشتاق و شيداي معرفت را به سوي خود کشيده است.در حماسه دفاع مقدس ايران نيز، بسياري از رزمندگان اسلام، به شوق کربلاو زيارت حرم حسيني، جبهه ها را در مي نورديدند و با بعثيان کافر مي جنگيدند و رو به کعبه عشق، کربلاي سيد الشهدا «ع » شهيد مي شدند، چون کربلا سمبل هر جايي است که صحنه ديگري حق و باطل باشد.
در حسرت کوي کربلا مي رفتند
               مشتاق به سوي کربلا مي رفتند
گلگون تن و خونين کفن و بي پر و بال
           اينگونه به سوي کربلا مي رفتند (3) .
در روايات آمده است که سيد الشهدا «ع » نواحي اطراف قبر خويش را از اهل نينوا و غاضريه به مبلغ شصت هزار درهم خريداري کرد و به خود آنان صدقه داد و با آنان شرط کرد که مردم را به جايگاه قبرش راهنمايي کنند و هر که را به زيارت آن حضرت آيد، سه روز مهمان نمايند و پذيرايي کنند. (4) .
باري، کربلا نام يکي از شهرهاي کشور عراق است که در کنار رودخانه فرات قرارداشته است.اين شهر، تا سال 61 هجري، بيابان بوده است.از آن زمان به بعد، بر اثر شهادت حسين بن علي «ع » در آن محل، بتدريج مورد توجه شيعيان آل علي قرار گرفت و پس از بناي مرقدهاي شهدا، متدرجا مرکز جمعيت گرديد و امروز، يکي از شهرهاي زيارتي عراق مي باشد که قريب 65000 تن جمعيت دارد و در ماههاي محرم و صفر و هنگام زمستان، به سبب ورود زايران، جمعيت شهر به 100000 تن مي رسد. (5) .
در اين که «کربلا» يعني چه و ريشه لغوي آن چيست و از چه گرفته شده، بحثهاي مفصلي انجام گرفته است. (6) طبق برخي نقلها، اين نام از ترکيب «کرب » و «ال » ساخته شده است، يعني حرم الله، يا مقدس الله، «کرب » در لغت سامي به معناي «قرب » در عربي است (کرب: قرب).اگر «ال » هم به معناي «الله » باشد، کربلا به معناي محلي است که نزد خدا، مقدس و مقرب است، يا «حرم خدا» است. (7) برخي هم آن را ترکيب يافته از «کوربابل » دانسته اند، يعني مجموعه اي از آباديها و روستاهاي بابل.موقعيتي که کربلا در آن قرار دارد، در بين النهرين است.اين منطقه در گذشته هاي دور، مهد حوادث و احيانا تمدنها بوده است و بخشهاي گوناگوني از اين ناحيه، نامهاي مختلف داشته است.کربلا، کور بابل، نينوا، غاضريه، کربله، نواويس، حير، طف، شفيه، عقر، نهر علقمي، عمورا، ماريه و... که بعضي از اينها نام روستاها و آباديهايي در اين منطقه وسيع بوده است. (8) .
حرم مطهر امام حسين «ع » که در اين شهر قرار دارد، تاريخچه اي مفصل دارد و در دوره هاي مختلف تاريخي، بناي آن تغييرات و تعميراتي يافته است.کربلا، شهري است که خاندانهاي ريشه دار در آن ساکن بوده اند.حوزه علميه داشته و خانواده هايي شريف، اديب و علماي برجسته از آن برخاسته و در آن زيسته اند.قبر حضرت عباس «ع » نيز درهمين شهر است.در قرون اخير نيز شاهد تعدادي حوادث و انقلابها و فتنه ها بوده است. (9) ولي به هر حال، در کربلا بيش از نشانهاي جغرافيايي و تاريخي، بايد مفاهيم والاي انساني و شورگستريها و الهام بخشيهاي قداست آفرين را سراغ گرفت.

پاورقي

(1) ر.ک: سفينة البحار، ج 2، ص 11 و 475.معروفست که: «کل ارض کربلاء و کل يوم عاشورا».درباره اين مرقد مطهر ازجمله‏ «چهل حديث کربلا»، نشر معروف نيز منتشر شده است. نيز «کربلا» از مؤلف، نشر مشعر.
(2) همان، ص 197 و 475.
(3) علي مرادي.
(4) مجمع البحرين، طريحي، واژه‏ «کربل‏».
(5) فرهنگ فارسي، معين.براي آشنايي با تاريخ اين شهر از دير باز تا عصر حاضر، ر.ک: «تراث کربلا» از سلمان هادي‏ الطعمه (اين کتاب به فارسي هم ترجمه شده است: ميراث کربلا) همچنين ر.ک: «موسوعة العتبات المقدسه‏» جلد 8 (قسم کربلا) از جعفر الخليلي.
(6) از جمله ر.ک: «موسوعة العتبات المقدسه‏»، ج 8، ص 9 به بعد.
(7) همان، ص 10.
(8) تراث کربلا، ص 19.
(9) ر.ک: «تراث کربلا»، سلمان هادي الطعمه.

دعبل خزاعي

ابوعلي دعبل بن علي بن رزين از خاندان طاهر ذواليمينين بود. او به سال 148 ه. ق در کوفه متولد شده و در بغداد سکونت گزيد و به سال 246 ه. ق در شهر طيب که بين واسط و خوزستان قرار دارد وفات يافت.
ابوعلي، دعبل بن علي بن رزين خزاعي کوفي، سراينده ي قصيده ي معروف «مدارس آيات» در سوگ مظلوميت امامان شيعه است. وي که از مرثيه سرايان بزرگ عاشورا به حساب مي آمد، بيشتر عمرش را در بغداد زيست. شعرهايش بيشتر در نکوهش خلفاي جور و حمايت از اهل بيت عليهم السلام بود. اين چهره نابغه شعر شيعي که از شيفتگان جان باخته ي راه ائمه و ولايت بود، به دسيسه ي حاکم دمشق، در سن 98 سالگي به شهادت رسيد. قبرش در «زويله» نزديک مرز سودان است. دعبل به خاطر قصيده ي «مدارس آيات» پيراهني از امام رضا عليه السلام خلعت گرفت. او نه تنها يک شاعر برجسته، بلکه در علم حديث و کلام و تاريخ و لغت نيز چهره ارزشمندي بود و از علماي شيعه به حساب مي آمد و سروده هايش در زمان خود او منتشر و دهان به دهان نقل شده است.
دعوتنامه

هميشه يکي از سندهاي قابل اعتماد و رسمي «نامه » بوده است.مکاتبات اداري، رسمي و سياسي و عزل و نصبها و فرمانها و درخواستها به صورت نامه (و اصطلاحاکتاب) در نهضت کربلا و قبل و بعد از عاشورا هم به چشم مي خورد. (1) چه نامه هايي که سيد الشهدا «ع » به معاويه نوشت و نسبت به کشتن حجر بن عدي و يارانش اعتراض کرد، وچه آنچه به علما نگاشت و چه آنچه در جريان نهضت عاشورا، به بستگان خود و کوفيان، بصريان، ياران و نمايندگان خويش نوشت، حتي آنچه که به صورت وصيتنامه کتبي آن حضرت به محمد حنفيه ثبت است (لم اخرج اشرا...) از اين دست است.نامه هايي را هم بزرگان شيعه و هواداران آن امام، از بصره و بويژه کوفه به آن حضرت نوشتند و او را به آمدن به آن پايگاه شيعي دعوت کردند و قول هر گونه مساعدت و ياري دادند.سيد الشهدا نيز در پي آن دعوتنامه ها، نماينده خويش، مسلم بن عقيل را به کوفه فرستاد، باز همراه وي نامه اي به شيعيان نوشت. (2) .
نامه هايي که در مدت اقامت امام حسين «ع » در مکه، از کوفه براي آن حضرت فرستادند و دعوت به کوفه کردند، بسيار بود.تا حدود 12 هزار نامه و بيشتر هم گفته اند.
نامه ها برخي بصورت فردي بود، برخي بصورت گروهي و با امضاهاي بيشمار.نامه هاي سيد الشهدا «ع » به آنان نيز اغلب، پاسخ به آن دعوتها يا فراخواني به ياري و مبارزه بود و محتواي دعوت عاشورايي امام را در برداشت.علت آنکه نامه هاي دعوت، اغلب از کوفه بود، آن بود که کوفيان دل خوشي از معاويه نداشتند و هوادار اهل بيت بودند.پس از مرگ او، تصميم به خلع يزيد از خلافت و مبارزه با او گرفتند.نامه هايشان هم در پي همين هدف و با مضموني انتقادآميز از حکومت امويان و اعلام هواداري نسبت به سيد الشهدا «ع » و دعوت به آمدن و قبول رهبري و قول نصرت و ياري و چشم به راه مقدم او بودن بود.نامه هايي هم ميان امام و برخي از شيعيان در بصره رد و بدل شد.آخرين نامه اي که از کوفيان به دست امام رسيد، اين متن را داشت: «عجل للقدوم يا بن رسول الله، فان لک بالکوفة ماة الف سيف فلا تتاخر» (3) اي پسر پيامبر!هر چه زودتر بيا!در کوفه صد هزار شمشير در اختيار توست، دير مکن!در مسير راه کوفه، وقتي سپاه حر، راه را برامام گرفت، حضرت به انبوه نامه هاي دعوت استناد کرد و حر از آنها اظهار بي اطلاعي مي کرد.روز عاشورا هم امام در يکي از خطبه هاي اتمام حجت خويش، کساني همچون شبث بن ربعي، حجار بن ابجر، قيس بن اشعث، يزيد بن حارث و... را مخاطب قرار دارد که... مگر به من ننوشتيد که ميوه ها رسيده و همه جا سرسبز است و آماده، زود بشتاب و به سوي سپاهي سازمان يافته بيا؟... (4) .

پاورقي

(1) مجموعه نامه‏هاي ائمه‏ «ع‏» در کتاب دو جلدي‏ «معادن الحکمة‏» از محمد بن فيض کاشاني گرد آمده است.نامه‏هاي ‏سيد الشهدا را نيز از جمله در «موسوعة کلمات الامام الحسين‏» و «بلاغة الحسين» ملاحظه کنيد.
(2) سفينة البحار، ج 2، ص 467.
(3) حياة الامام الحسين، ج 2، ص 335.
(4) کامل، ابن اثير، ج 2، ص 562، اعيان الشيعه، ج 1، ص 602.

دغدغه

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم